کشندۀ مردم. آدمکش. قاتل. جلاد. میرغضب: ز پرده به گیسو بریدش کشان گرفتار در دست مردم کشان. فردوسی. ز نیکی جدا مانده ام زین نشان گرفتار در دست مردم کشان. فردوسی. همی بود گرسیوز بد نشان ز بیهودگی یار مردم کشان. فردوسی. ز مردم کشی ترس باشد بسی زمردم خوری چون نترسد کسی. نظامی
کشندۀ مردم. آدمکش. قاتل. جلاد. میرغضب: ز پرده به گیسو بریدش کشان گرفتار در دست مردم کشان. فردوسی. ز نیکی جدا مانده ام زین نشان گرفتار در دست مردم کشان. فردوسی. همی بود گرسیوز بد نشان ز بیهودگی یار مردم کشان. فردوسی. ز مردم کشی ترس باشد بسی زمردم خوری چون نترسد کسی. نظامی
نویسنده و محرر. (آنندراج). نشان کننده حروف و علامات و رسم کننده خطوط. (ناظم الاطباء) : بسوی کاتب اعمال بانگ برزد و گفت که ای رقم کش کردار خوب و زشت عباد. عرفی شیرازی (از آنندراج). رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم کار ذیل رقم شود، محوکننده و حک کننده. (ناظم الاطباء)
نویسنده و محرر. (آنندراج). نشان کننده حروف و علامات و رسم کننده خطوط. (ناظم الاطباء) : بسوی کاتب اعمال بانگ برزد و گفت که ای رقم کش کردار خوب و زشت عباد. عرفی شیرازی (از آنندراج). رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم کار ذیل رقم شود، محوکننده و حک کننده. (ناظم الاطباء)